دفترخاطرات دخترانه دانشجویان دانشکده علوم قرآن بندرعباس
امام علی علیه السلام : دو گرسنه اند که سیر نمی شوند :جوینده ی دانش و جوینده دنیا.حکمت457
چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:34 ::  نويسنده : ب از مطهّر

هو العلی

فرجه هامون شروع شد ...

گرچه ترم کوتاهی داشتیم ولی خوب و مفید بود ...

امروز آخرین جلسه تحلیل قصص با رویکردقرآن وعهدین بود . کلاس هایی فشرده وعالی که همه مون رو مشتاق تر کرد و چیز هایی زیادی یاد گرفتیم از همه مهم تر فهمیدیم چقدر نسبت به قران بی اعتنایی کردیم ... انشالله سال دیگه همه با دست پر برگردیم

انشالله همه همه تو فرجه ها موفق باشند

شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:50 ::  نويسنده : ب از مطهّر

يا حق

آخر هفته چون روز مادرم بود بچه ها رفتن خونه هاشون و يه ده ،دوازده نفري مونديم ....

به لباس ورزشي احتياج داشتيم بعد كلاس حفظ زديم بيرون ... موقع اذان مغرب قرار بود اسكاج بره اسكله و بره منزل داداشش ..بچه ها گفتن پول نداريم بديم تاكسي بياين پياده بريم ... اسكاج كه ديرش شده بود تاكسي دربست كرد و رفت و بقيه ما منتظر واحد شديم و بالاخره واحد اومد ..ما ماهم قرار گذاشته بوديم با هم عربي صحبت كنيم مسافراي ديگه با تعجب ما رو كه بلد نبوديم درست عربي حرف بزنيم نگاه ميكردن شده بودن ...

پياده شديم و يه مسيري رو پياده رفتيم چشتون روز بد نبينه هركي ما رو با هم مي ديد متعجب نگامون مي كرد و يچيزي مي پروند ... بماند تيكه هاي بدشون ...بعضي ميگفتن اطلاعاتي ها رو داشته باش... بعضي ميگفتن اينا از اداره منكرات اومدن ... يه خانم چادري با پسرش رد مي شد برگشت به پسرش گفت : نگاه كن چه دختراي خوبي همه محجبه و خوب . مي خواي يكي شونو برات بگيرم .پسره هم گفت بريم خواستگاري

رفتيم امام زاده نماز بخونيم يكي از اساتيدمون رو ديديم بنده خدا كلي راهنمايي كرد و آدرس داد و اما بعدش ... همه مون رو دعوت كرد مغازه اخويش براي صرف بستني ...حسابي چسبيد ....0كلا خيلي خوش گذشت)

یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : ب از مطهّر

بسم الله الرحمن الرحيم

فروردين خيلي قشنگ تموم شد قشنگ كه ميگم منظورم خوش و دلنشين هم هست . هم معنوي وهم دنيوي

 لحظات زيباي معنوي خوبي داشتيم مخصوصا مراسم دعاي كميل كه در امام زاده سيد مظفر  عليه السلام همراه با تشييع پيكر شهيد گمنام و عزاداري بي بي زهراي مرضيه سلام الله عليها بود . و 2 شبي كه مهمون مكتب زهراي بي بي شديم .

 و لحظه هاي دنيوي يا شايدم شامل رفتار هاي ضابلو ي بروبچ (ضابلو جمع الجمع ضايع و تابلو مي باشد )

اولين ضابلو كار ني ني بود كه دستشو از شيشه سرويس بيرون آورد و لحظه اي بعد قيافش ديدني شد معلوم نبود داره مي خنده يا گريه مي كنه . دستاشم قرمز شده بود . بعد از اينكه حالش سر جاش اومد گفت كه بيرون آوردن دستش همان و برخورد دستش به صورت يك عابر بدبخت خدا مي دونه چي بسرش اومد خدا كنه اتفاق خاصي نيفتاده باشه براش

دومين ضابلو كار ي اثر هنرپيشه هاي خوابگاه بود ايشيتاكا و هلن ...

اين دوتا شيطون مي رن بازار و وقتي برمي گردن از بس آفتاب خورده بوده تو سرشون نگاه به كيف پولشون نمي كنن و سوار ون ميشن ... بعد از رسيدن به مقصد از بقيه مسافرا مبلغ كرايه را مي پرسن از يكي مي پرسن ميگه : هشت صد تومن . هلن ميگه بزار از يكي ديگه بپرسيم شايد اشتباه كرده نفر دوم ميگه نهصد . ايشيتاكا ميخاد از نفر سوم بپرسه كه هلن ميگه نپرس كه مي ترسم بيشتر بشه ..تموم محتويات كيف دو بازيگر هزار تومن ميشه ... با شرمندگي به راننده ميگن ببخشيد ما پول كم داريم ميگه اشكال نداره هر چي داريد بدين ... پر رو پرو هرزار ميدن پياده ميشن و رو خودشون نميارن ايشيتاكا درو محكم مي بنده و ون حركت مي كنه . هلن ميبينه داد ايشيتاكا بلند شد نگاه ميكنه چي مي بينه ؟! ايشيتاكا دستگيره ونو گرفتو همراش مي دوهه و داد ميكشه وايسا .ايسا ... هلن فك ميكنه ميخواد بقيه پول راننده رو بده ..اما نگو چادر ايشيتاكا لاي در گير كرده ... (بقيه اش هم كه ديگه معلومه )

-----

درسامون سخته فرجه هم كم داريم و استادام پاشونو گذاشتن رو گاز هي درس ميدن تا قبل انتخابات تموم كنيم دعا كنين بتونيم از پس امتحانات ميان ترم و ترم بر بيايم قراره 3 نفر اول برن مشهد ...

راستي روز مادر و روز زن رو به همه مادراي گل و خانماي دوست داشتني تبريك ميگم

روز معلم رو به تموم معلم هايي كه داشتم و به اساتيد دانشكده مون بويژه اساتيد خانم تبريك ميگم حالا چون اساتيد آقاي دانشكده مون خوبن به اونا هم تبريك ميگم

 

درباره وبلاگ

یا حق . علی علیه السلام : دانش میراثی ارزشمند است . آداب نیکو زیورهای همیشه تازه ، و اندیشه (درهرکاری) آینه ای صاف و روشن است (که صواب وخطا را می نمایاند). 23 بهمن 91 روز دوشنبه ساعت 9 آغاز روزای قشنگ وبه یاد موندنی دوران دانشجویی ما بود . و ما جدی جدی شدیم دانشجوی علوم قرآن ... بیست و اندی دختر و تقریبا همین حدود پسر . از ما دخترا چندتا درجا زدن تا بشیم 20 تا که جز یکی بقیه خوابگاهی بودن . مشکلات و دردسرای بامزه ای داشتیم و انشالله روزای خوب و زیبا با رنگ خدایی بشتری در آینده خواهیم داشت. اگر سوالی درباره رشته ما هست با کمال میل جواب میدیم . اومدی سرزدی کامنتی ، سلامی ،علیکی ، لنگه کفشی چیزی یادگاری بذار .
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفترخاطرات دخترانه دانشجویان دانشگاه علوم قرآن بندرعباس و آدرس c.q.bandar91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 13
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1